به او ميگويم شايد اينطوري هم نباشد كه تو ميگويي، مخترعين از اين لحاظ آدمهاي تنبلي به نظر ميآيند كه اختراعاتشان به راحتترشدن زندگي آدمها كمك كرده است؛ اما مطمئنا براي همان اختراع، كلي مرارت و شببيداري كشيدهاند. به مسخره سري تكان ميدهد و چاياش را سر ميكشد. هنوز لبخند پيروزي روي لبهايش رژه ميرود. هزار و يك دليل جور ميكند تا به همه بفهماند زندگي را نبايد سخت گرفت؛ زندگي خودش ميگذرد و آدمهاي بيخيال راحتتر و بيدردسرتر زندگي ميكنند.
هركدام از ما در هر سن و سالي كه باشيم در ذهنمان فهرست بلندي از كارهاي ناتمام داريم يا كارهايي كه هيچگاه شروعشان نكردهايم؛ چيزهايي كه سالهاي بعد بهخاطر انجام ندادنشان حسرت خورده و صدالبته با انواع دليلها عدمانجامشان را توجيه كردهايم تا دچار عذاب وجدان نشويم. اما واقعيت ماجرا آن است كه ريشه خيلي از سكونها، تنبلي ماست و اصليترين نشانه تنبلي، امروز و فردا كردن كارها.
نويسنده مشهوري ميگويد: «چهكارهايي كه ميبايست بكنيم و هرگز نكردهايم! براي اينكه فرصتي مناسب را انتظار ميكشيديم، تنبلي ميكرديم و مدام به خود ميگفتيم: «چيزي نيست، هميشه فرصت خواهيم داشت». اما نميدانستيم هر روزي كه ميگذرد بيجانشين و هر لحظه نايافتني است. پس تصميمگيري و تلاش را به وقتي ديگر وانهاده بوديم». در يك معناي حكيمانه، تنبلي را اينگونه معني كردهاند: «به كار نگرفتن نيروها و استعدادها».
همه انسانها با دنيايي از آرزوها زندگي ميكنند كه هرگز به بخش زيادي از آن دست نمييابند. در منظومه رؤياهاي آدمي، بخش قابل توجهي از آنها قابل دستيابي است ولي فرد بهخاطر تنبلي و ضعف اراده، در دستيابي به آنها ناكام ميماند.
بيتوجهي به استعدادها و عدمبهرهگيري از نيروها و تواناييها، همان چيزي است كه موجب ناكامي شده و تلاشهاي انسانها را بيثمر ميكند؛ اين يعني «تنبلي». تنبلي هم دنيا را ويران ميكند و هم آخرت را. پس بيراه نيست اگر كسي بگويد: «تنبلها به بهشت نميروند!»
نظر شما